1. علت اصلی منفسخ شدن عقد وکالت با موت یا جنون وکیل یا موکل، به جایز بودن عقد وکالت ارتباط ندارد بلکه مربوط به قطع اذن می باشند.
2. ماده فوق که در مورد راه های انقضای وکالت است، در مورد شخص ورشکسته نصی ندارد. اما باید دنست که ورشکستگی موکل موجب انفساخ وکالت می شود؛ زیرا موکل خودش نیز دیگر از دخالت در امور مالی اش ممنوع می شود و وکیل نیز به طریق اولی ممنوع می گردد. اما اگر وکیل ورشکسته شود چون در امور مالی خود دخالت نمی کند بلکه وکیل شخص دیگری است وکالت باقی می ماند.
3. ماده ی فوق استعفای وکیل را از دلایل پایان یافتن وکالت دانسته است ولی شروط و آثار آن را پیش بینی نکرده است. وکیل با انگیزه کمک به موکل از او نمایندگی می کند. بنایراین هنگامی که انجام وکالت برای او دشوار گردد، انصراف او نیاز به توجیه ویژه ای ندارد (کاشانی، محمود، قرارداهای ویژه، ص 255)
4. ماده ی فوق فوت موکل را به گونه مطلق از علل پایان یافتن وکالت دانسته و از آگاهی یافتن وکیل از فوت موکل سخنی به میان نیاورده است (همان، ص 260)
5. با فوت موکل تمام اموال او به ورثه می رسد و وکالت بدون موضوع باقی می ماند، در اینجا فوت موکل مهم است نه وصول خبر فوت موکل یا وکیل .
6. در این که آیا می توان شرط کرد که وکالت پس از فوت یا جنون باقی بماند، باید عنوان کرد که هر گاه فوت موکل نتواند نیاب توکیل را از بین ببرد رابطه ی حقوقی را باید وصیت دانست نه وکالت، زیرا همان اراده ای که اذن در تصرف را برای وکیل به وجود می آورد، می تواند آن را به حق و تعهد نیز تبدیل کند، یعنی اختیار وکیل را چنان مقرر کند که با فوت و حجر نیز از بین نرود(کاتوزیان، ناصر، قواعد عمومی قراردادها، ج1 ، ص 49 )
7. اتمام عمل و پایان یافتن وکالت نیز موجب انفساخ وکالت است، اگر موکل در عقد وکالت اختیار فروش مالی را برای مدت معین به وکیل داده باشد، وکیل هم تا انقضای مدت مزبور به فروش آن مال اقدام نکند، وکالت وی خاتمه یافته است
8. در مورد شخص غایب مفقود الاثری که به وکیل درباره موضوعی وکالت داده است؛ با صدور حکم قطعی دادگاه مبنی بر فوت فرضی، وکالت او نیز فاقد اعتبار لازم خواهد شد .زیرا؛ اولاً بند 3 ماده 678 قانون مدنی بدون قید و شرط ، موت یا جنون وکیل یا موکل را یکی از راه های انقضای وکالت می داند .پس فوت، چه حقیقی و چه فرضی، مشمول بند یاد شده خواهد گردید .ثانیاً، با تشابه و وحدت ملاک فوت واقعی و فرضی، نتیجه می گیریم که آثار حقوقی آن دو هم یکی است و فوت فرضی نیز مانند حقیقی وکالت را زایل می کند .ثالثاً، با صدور حکم قطعی فوت فرضی غایب مفقودالاثر، اثر حکم فوت فرضی به وکالت نامه نیز تسری پیدا می کند .وضعیت حقوقی غایب پس از صدور حکم فوت فرضی مانند کسی می باید که حقیقتاً مرده است (حسینی طرقی، مرتضی، بررسی انحلال قهری عقد وکالت با فوت یا جنون، ص 4)
9. ا. ح. ق (تصرفاتی که وکیل پس از فوت موکل به عمل اورد نسبت به مال 1391/3/13 - 3/4۳4۳ نظریه غیربوده و فضولی شناخته می ق .م .با 931 شود هر چند وکیل اطلاع از فوت موکل نداشته باشد و حکم ماده این مورد قابل قیاس نیست)
10. نظریه 138 -2/44-18/2/1344 ا.ح.ق "با فوت وکیل اول وکالت وکیل مع الواسطه به قوت خود باقی خواهد ماند"
فقه:
1. تَبْطُلُ الْوَکَالَةُ بِالْمَوْتِ وَ الْجُنُونِ وَ الْإِغْمَاءِ مِنْ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا سَوَاءٌ طَالَ زَمَانُ الْإِغْمَاءِ أَمْ قَصُرَ وَ سَوَاءٌ أَطْبَقَ الْجُنُونِ أَمْ کَانَ أدواریا وَ سَوَاءٌ عَلِمَ الْمُوَکِّلِ بِعُرُوضٍ الْمُبْطِلِ أَمْ لَمْ یَعْلَمْ (شرح لمعه، باب وکالت)
2. تَبْطُلُ الْوَکَالَةُ بِعُرُوضٍ الْمَوْتِ لِلْوَکِیلِ قَطْعًا ضَرُورَۀٍ اقْتِضَائِهَا نِیَابَةٍ لاَ تَنْتَقِلُ إلَى الْوَارِثِ کَمَا آن ها تَبْطُلُ بِمَوْتِ الْمُوَکِّلِ أَیْضَاً بِالْمَوْتِ یَخْرُجُ عَنْ الْأَهْلِیَّةِ لِذَلِکَ وَ کَذَا تَبْطُلُ بِ الْجُنُونِ وَ الْإِغْمَاءِ مِنْ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا (جواهر الکلام ج )391 ص،۳3
تطبیق:
1. قانون مدنی عراق{تَنْتَهِیَ الْوَکَالَةُ بِمَوْتِ الْوَکِیلِ اَوْ الْمُوَکِّلِ اَوْ بِخُرُوجِ أَحَدُهُمَا عَنْ الْأَهْلِیَّةِ اَوْ بِإِتْمَامِ 649ماده الْعَمَلِ الْمُوَکِّلِ فِیهِ اَوْ بِانْتِهَاءِ الْأَجَلُ الْمُعَیَّنُ لِلْوَکَالَةِ }
2. قانون تعهدات لبنان{تَنْتَهِیَ الْوَکَالَةِ اولاً بِانْتِهَاءِ الْعَمَلِ الَّذِی أَعْطَیْتَ لِأَجْلِهِ ثانیاً بِتَحَقُّقِ شَرَطَ الْإِلْغَاءِ اَوْ 313ماده بِحُلُولِ الْأَجَلِ الْمُعَیَّنُ لِلْوَکَالَةِ ثالثاً بِعَزْلِ الْمُوَکِّلِ لِلْوَکِیلِ رابعاً بعدول الْوَکِیلُ عَنْ الْوَکَالَةِ خَامِسًا بِوَفَاۀِ الْمُوَکِّلُ اَوْ الْوَکِیلُ}
1. Art405 {Unless otherwise agreed or implied by the nature of the agency business, the agency contract ends on loss of capacity to act, bankruptcy death or declaration of presumed death of the principal or the agent} Swiss code of obligation
2. Art 1991{An agent is bound to perform the agency so long as he responsible for it, and is liable for the damages which may result from his non-performance. He is also bound at the death of the principal to complete a matter initiated, where there is danger in delay -France civil code
3. Art. 2003{an agency comes to an end: By the revocation of the agent; by the renunciation of the agency by the latter; by the death, guardianship of adults or insolvency, either of the principal, or of the agent} France civil code
4. Art2008{Where an agent has no knowledge of the death of the principal or of one of the other causes which make an agency come to an end, what he has done in that ignorance is valid}France civil code